رمان ایرانی و عاشقانه طالع ماه

نويسنده وب

-------------لیست خوانندگان-------------

امکانات وب

    ورود اعضا:

    آمار وب سایت:  

    بازدید امروز : 213
    بازدید دیروز : 9
    بازدید هفته : 222
    بازدید ماه : 349
    بازدید کل : 116850
    تعداد مطالب : 580
    تعداد نظرات : 176
    تعداد آنلاین : 1

    تاریخ تاسیس:1391/11/10

    خبرنامه


    با نوشتن ایمیل خود در کادر زیر و فشردن دکمه ثبت ، جدیدترین مطالب سایت را در ایمیل خود دریافت نمایید

    خبرنامه

    ایمیل خود را وارد نمایید


تبلیغات سایت

       
       
       
       

نویسنده : امیررضاآزادگان
رمان ایرانی و عاشقانه طالع ماه

دسته: ,,
ساعت ارسال:17:37
دیدگاه ها:

رمان ایرانی و عاشقانه طالع ماه | mehrsa m کاربر انجمن نودهشتیا

رمان ایرانی و عاشقانه طالع ماه | mehrsa m کاربر انجمن نودهشتیا نام کتاب : طالع ماه

رمان ایرانی و عاشقانه طالع ماه | mehrsa m کاربر انجمن نودهشتیا نویسنده : mehrsa_m کاربر انجمن نودهشتیا

رمان ایرانی و عاشقانه طالع ماه | mehrsa m کاربر انجمن نودهشتیا حجم کتاب : ۳٫۸۷ مگا بایت

رمان ایرانی و عاشقانه طالع ماه | mehrsa m کاربر انجمن نودهشتیا تعداد صفحات : ۴۴۹

رمان ایرانی و عاشقانه طالع ماه | mehrsa m کاربر انجمن نودهشتیا خلاصه داستان :

پریماه یه دختر تنهاست که غمها و کمبودهای زیادی توی زندگیش داره . سعی میکنه این کمبوداشو برطرف کنه . ولی همیشه هم راه درست و نمیره . بعضی وقتا هم چوب ندونم کاریاش و میخوره . تصمیم میگیره خودش و وارد زندگی پسری بکنه تا بتونه زندگی راحتی داشته باشه ولی . …..

 

 

رمان ایرانی و عاشقانه طالع ماه | mehrsa m کاربر انجمن نودهشتیا قالب کتاب : PDF

رمان ایرانی و عاشقانه طالع ماه | mehrsa m کاربر انجمن نودهشتیا پسورد : www.98ia.com

مشاهده برچسب ها:

نویسنده : امیررضاآزادگان
داستان "لیاقت عشق"

دسته: ,,
ساعت ارسال:12:31
دیدگاه ها:

 

داستان لیاقت عشق

 

 

روزی شیوانا پیر معرفت یکی از شاگردانش را دید که زانوی غم بغل گرفته و گوشه ای غمگین نشسته است. شیوانا نزداو رفت و جویای حالش شد. شاگرد لب به سخن گشود و از بی وفایی یار صحبت کرد و اینکه دختر مورد علاقه اش به او جواب منفی داده و پیشنهاد ازدواج دیگری را پذیرفته است.

 

شاگرد گفت که سالهای متمادی عشق دختر را در قلب خود حفظ کرده بود و بارفتن دختر به خانه مرد دیگر او احساس می کند باید برای همیشه با عشقش خداحافظی کند.

 

شیوانا با تبسم گفت:" اما عشق تو به دخترک چه ربطی به دخترک دارد!؟"

 

شاگرد با حیرت گفت:" ولی اگر او نبود این عشق و شور و هیجان هم در وجود من نبود!؟"

 

شیوانا با لبخند گفت:" چه کسی چنین گفته است. تو اهل دل و عشق ورزیدن هستی و به همین دلیل آتش عشق و شوریدگی دل تو را هدف قرار داده است. این ربطی به دخترک ندارد. هرکس دیگر هم جای دختر بود تو این آتش عشق را به سمت او می فرستادی. بگذار دخترک برود!

 

این عشق را به سوی دختر دیگری بفرست. مهم این است که شعله این عشق را در دلت خاموش نکنی . معشوق فرقی نمی کند چه کسی باشد! دخترک اگر رفت با رفتنش پیغام داد که لیاقت این آتش ارزشمند را ندارد. چه بهتر! بگذار او برود تا صاحب واقعی این شور و هیجان فرصت جلوه گری و ظهور پیدا کند! به همین سادگی!"

 



مشاهده برچسب ها:

نویسنده : امیررضاآزادگان
داستان جالب زن باهوش

دسته: ,,
ساعت ارسال:12:27
دیدگاه ها:

داستان جالب زن باهوش,داستان جالب,داستان

داستان جالب زن باهوش

مردی تمام عمر خود رو صرف پول درآوردن و پس انداز کردن نموده و فقط مقداری بسیار اندکی از در آمدش را صرف معاش خود می کرد و در واقع همسر خود را نیز در این مکنت و بدبختی با خود شریک نموده بود.


تا اینکه روزی از روزها او به بستر مرگ افتاد و دیگر برایش مسلم گردید که حتما رفتنی است. بنابراین در لحظات آخر، همسرش را نزد خود خواند. از او خواست در آخر عمری قولی برای او بدهد و آن این بود که تمامی پول هایش را داخل صندوقی گذاشته و در کنار جسد وی در تابوت قرارداده تا او بتواند در آن دنیا آنها را خرج کند. همسرش در حالی که با نگاهی شفقت انگیز به شوهر در حال نزع می نگریست، قسم خورد که به قولش وفا کند.


در روز تشییع و درست وقتی که تمامی مقدمات فراهم شده بود و مامورین گورستان می خواستند میخ های تابوت را بکوبند، زن فریادی کشید و گفت: «صبر کنید یک سفارش او مانده که باید به اجرا بگذارم». سپس کیسه سیاهی را از کیفش بیرون آورده و آن را داخل صندوق کوچک درون تابوت قرار داد.


خواهر خانم که از شرح ما وقع خبردار بود با لحنی سرزنش آمیز به همسر متوفی گفت: «مگه عقل از سرت پریده؟ این چه کاری بود که کردی؟ آخه شوهرت اون پول ها رو چه جوری میتونه تو اون دنیا خرج کنه؟»


زن پاسخ داد: «من فردی با ایمان هستم و قولی را که به همسرم دادم هیچ وقت فراموش نکرده ام. اما برای راحتی او، تمامی پول ها رو به حساب خودم واریز کردم و براش یه چک صادر کردم که بعد از نقد کردنش، بتونه خرجشون کنه».

مشاهده برچسب ها:

نویسنده : امیررضاآزادگان
داستان کوتاه هدیه فارغ التخصیلی !

دسته: ,,
ساعت ارسال:11:56
دیدگاه ها:

 

مرد جوانی، از دانشگاه فارغ التحصیل شد. ماه ها بود كه ماشین اسپرت زیبایی، پشت شیشه‏ های یك نمایشگاه به سختی توجهش را جلب كرده بود و از ته دل آرزو می كرد كه روزی صاحب آن ماشین شود. مرد جوان، از پدرش خواسته بود كه برای هدیه فارغ التحصیلی، آن ماشین را برایش بخرد. او می دانست كه پدر توانایی خرید آن را دارد. بلأخره روز فارغ التحصیلی فرا رسید و پدرش او را به اتاق مطالعه خصوصی اش فراخواند و به او گفت: من از داشتن پسر خوبی مثل تو بی نهایت مغرور و شاد هستم و تو را بیش از هر كس دیگری در دنیا دوست دارم. سپس یك جعبه به دست او داد. پسر، كنجكاو ولی نا امید، جعبه را گشود و در آن یك انجیل زیبا، كه روی آن نام او طلاكوب شده بود، یافت. با عصبانیت فریادی بر سر پدر كشید و گفت: با تمام مال و دارایی كه داری، یك انجیل به من می دهی؟ كتاب مقدس را روی میز گذاشت و پدر را ترك كرد.
سال ها گذشت و مرد جوان در كار و تجارت موفق شد. خانه زیبایی داشت و خانواده ای فوق العاده. یك روز به این فكر افتاد كه پدرش، حتماً خیلی پیر شده و باید سری به او بزند. از روز فارغ التحصیلی دیگر او را ندیده بود. اما قبل از اینكه اقدامی بكند، تلگرامی به دستش رسید كه خبر فوت پدر در آن بود و حاكی از این بود كه پدر، تمام اموال خود را به او بخشیده است. بنابراین لازم بود فوراً خود را به خانه برساند و به امور رسیدگی نماید. هنگامی كه به خانه پدر رسید، در قلبش احساس غم و پشیمانی كرد. اوراق و كاغذهای مهم پدر را گشت و آنها را بررسی نمود و در آنجا، همان انجیل قدیمی را باز یافت. در حالیكه اشك می ریخت انجیل را باز كرد و صفحات آن را ورق زد و كلید یك ماشین را پشت جلد آن پیدا كرد. در كنار آن، یك برچسب با نام همان نمایشگاه كه ماشین مورد نظر او را داشت، وجود داشت. روی برچسب تاریخ روز فارغ التحصیلی اش بود و روی آن نوشته شده بود: تمام مبلغ پرداخت شده است.

 

 

مشاهده برچسب ها:

نویسنده : امیررضاآزادگان
راز موفقیت از زبان سقراط!

دسته: ,,
ساعت ارسال:11:46
دیدگاه ها:

 

 مرد جوانی از سقراط پرسید راز موفقیت چیست.  سقراط به او گفت، "فردا به کنار نهر آب بیا تا راز موفّقیت را به تو بگویم."

صبح فردا مرد جوان مشتاقانه به کنار رود رفت. سقراط از او خواست که به سوی رودخانه او را همراهی کند.  جوان با او به راه افتاد.

به لبهء رود رسیدند و به آب زدند و آنقدر پیش رفتند تا آب به زیر چانهء آنها رسید. ناگهان سقراط مرد جوان را گرفت و زیر آب فرو برد.  جوان نومیدانه تلاش کرد خود را رها کند، امّا سقراط آنقدر قوی بود که او را نگه دارد.

مرد جوان آنقدر زیر آب ماند که رنگش به کبودی گرایید و بالاخره توانست خود را خلاصی بخشد.همین که به روی آب آمد، اوّل کاری که کرد آن بود که نفسی بس عمیق کشید و هوا را به اعماق ریه فرو فرستاد.

سقراط از او پرسید، "زیر آب که بودی، چه چیز را بیش از همه مشتاق بودی؟"  گفت، "هوا."سقراط گفت، "هر زمان که به همین میزان که اشتیاق هوا را داشتی موفقیت را مشتاق بودی، تلاش خواهی کرد که آن را به دست بیاوری؛ راز دیگر ندارد."

مشاهده برچسب ها:

نویسنده : امیررضاآزادگان
سایفون برای ویندوز و اندروید و.....

دسته: ,,
ساعت ارسال:22:54
دیدگاه ها:

 

روی عکس بالا کلیک کنید تا سایت آمازون نیوز باز بشه.از طریق این سایت میتونید جدید ترین نرم افزار های

سایفون را برای عبور از فیلترها دانلود کنید.

انواع سایفون رو داره برای سیستم های ویندوز7 و ایکس پی و اندروید و.................هر کی میخواد  روش کلیک کنه

مشاهده برچسب ها:
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 58 صفحه بعد

درباره وب


رسانه .::kingmusic20::. روزانه با جديدترين موزیک و موزیک ويديوهاي ايراني و خارجي بروزرساني مي شود.همواره نظرات خود را را پيرامون سايت با ما در ميان بگذاريد. باسایت ما بروزباشید.